داستان کوتاه و زیبای هدیه
هدیه
دیانا ویالام دختر 14 ساله ای از کالیفرنیا به شدت بیمار بود. قلب او مریض بود .
دیانا به یک قلب جدید احتیاج دارد وگرنه به زودی خواهد مرد....
فیلیپ گونزالس 15 ساله نگران حال دیانا بود فیلیپ دوست دیانا بود.
او دیانا را خیلی دوست داشت او لبخند و صورت دیانا را دوست داشت فیلیپ نمی خواست دیانا بمیرد.
فیلیپ در مورد دیانا با مادرش صحبت کرد و گفت : من دارم میمیرم و میخواهم قلبم را به دیانا اهدا کنم!
مادر فیلیپ توجه زیادی به حرفای او نمیکرد. مادرش فکر میکرد : فیلیپ دارد شوخی میکند فیلیپ نمیمیرد او سالم و قوی است.
ولی فیلیپ سالم نبود. او بعضی اوقات سر درد های وحشتناکی میگرفت فیلیپ اغلب به دوستانش می گفت: سرم واقعا درد میکند.
فیلیپ هرگز در مورد سر دردهایش به والدینش چیزی نگفت.
یک روز صبح فیلیپ با سردرد از خواب بیدار شد او سرگیجه داشت و نمیتوانست نفس بکشد.
خانواده ی گنزالس فیلیپ را به سرعت به بیمارستان بردند.
دکترها در بیمارستان خبر وحشتناکی برای خانواده گونزالس داشتند دکترها گفتند: مغز فیلیپ از کار افتاده است و ما نمیتوانیم او را نجات دهیم.
خانواده گنزالس خیلی غمگین شدند ولی حرف های فیلیپ را به خاطر آوردند. آنها به دکتر گفتند: فیلیپ میخواست قلبش را به دیانا هدیه کند .
دکترها آزمایشات مختلفی را انجام دادند.سپس به خانواده گنزالس گفتند : ما میتوانیم قلب فیلیپ را به دیانا بدهیم.
دکترها قلب فیلیپ را از سینه خارج کردند و قلب او را به سرعت پیش دیانا بردند. دکترهای دیگری قلب دیانا را خارج کردند و قلب فیلیپ را در سینه دیانا گذاشتند در مدت کوتاهی قلب شروع به تپیدن کرد.
عمل جراحی موفقیت آمیز بود قلب فیلیپ در سینه دیانا در حال تپیدن بود .
ولی دیانا از این موضوع خبر نداشت والدین و دکترهای او به او چیزی نگفتند آنها صبر کردند تا دیانا قویتر بشود و در آن زمان موضوع فیلیپ را به او گفتند دیانا گفت : من خیلی غمگینم ولی از فیلیپ سپاسگزارم.
سه ماه بعد از عمل جراحی دیانا ویلیام به مدرسه برگشت او هر روز باید دارو بخورد ولی یک زندگی عادی دارد.
برادر فیلیپ ، جان میگوید : هر وقت که دیانا را میبینم به فیلیپ فکر میکنم دیانا قلب فیلیپ را در سینه دارد و این موضوع آرامش زیادی به ما میدهد.
این بلاگ به عشق ایران و به لطف یزدان تاسیس شده و تمام مطالب آن در حمایت از کشور جمهوری اسلامی ایران می باشد.